شهید ابراهیم آب روشن
  • نام پدر : شکرالله

  • تاریخ تولد : 1346/04/11

  • محل تولد : روستای سنقرآباد

  • عضویت : بسیجی

  • یگان اعزامی : بسیج

  • تاریخ شهادت : 1361/02/20

  • سن هنگام شهادت : 14 سال، 10 ماه و 9 روز

  • عملیات : بیت المقدس

  • محل شهادت : خرمشهر

  • محل دفن : گلزار شهدای بهبهان

  • قطعه : 1

  • ردیف : 12

  • مزار : 2

  • توضیحات : -

شهید ابراهیم آب روشن

عکس وصیت نامه

متن وصیت نامه

فرازهایی از وصیت‌نامه شهید:

وقتی که دیدم دیگر برادرانم در جبهه‌ها مظلومانه شهید می‌شوند و خود را در سن بلوغ دیدم به‌ خود اجازه ندادم که در برابر ظلم و ستم صدامیان که به ‌خاک و میهن عزیز اسلامیمان تجاوز کرده‌اند ساکت بنشینم و به فریاد «هل من ناصراً حسینی» ندای مثبت ندهم.

و من از خداوند تبارک‌ و ‌تعالی خیلی سپاسگزارم که مرا در این برهه از زمان که نائب برحق مهدی جامعۀ ما را رهبری می‌کند به دنیا آورد، نه بعد و نه قبل از او؛ در زمان کسی که به کمک نیروی الهی، ایران را از تاریکی به روشنائی و از راه باطل به جادۀ حق برگرداند.

من از همۀ دوستان و اقوام خود خواهانم که هیچ‌وقت امام خمینی را تنها نگذاشته و اگر راه حق را می‌جویند، این راه را در راهی که امام می‌پیماید، بپیمایند و از تفرقه و گروه‌گرائی خودداری کنند که تاکنون هر چه ضربه به اسلام خورده است از تفرقه و گروه‌گرائی بوده است.

و توصیه‌ای که من به امت قهرمان به عنوان برادر کوچک می‌کنم [این است] که همیشه با حضور در صحنه مثل گذشته پوزۀ آمریکا و عُمالش [را] به ‌خاک بمالند و [...] به آمریکا و دیگر سرسپردگانش بفهمانند که ملت ایران از پای نشستنی نیست و راه خود را به کربلا و از آنجا به بیت‌المقدس [ادامه داده] و [...] تا سایه نیفکندن پرچم «لا‌ اله ‌الا ‌الله» از پای نمی‌نشیند و همان‌طور که امام گفته است: «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» .

پدر و مادر عزیزم! من نمی‌توانستم به خود بقبولانم که در مکانی راحت قرار گیرم در صورتی که دیگر برادرانم در جبهه‌ها با دشمن زبون بجنگند .

ای پدر و مادر عزیزم! امیدوارم که برای از دست دادن من هیچ‌وقت غصه نخورید و بر خود ببالید که فرزندی را در راه خدا، ابراهیم‌وار به قربانگاه شهادت فرستادید .

خواهرانم! زینب‌وار پاکدامنی و حجاب را سرلوحه خود قرار دهید و با اسلحۀ حجاب، مُشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بزنید.

مادرم! آرزوی من مانند امام حسین در خون غلطیدن است [...] [و] این را بدان که خون من و خون دیگر شهیدان روزی حلقوم صدام و صدامیان را خواهد گرفت و آنها را به زباله‌دان تاریخ می‌اندازد، پس بنابراین نباید در شهادت من گریه کنی؛ زیرا من نمُرده‌ام، بلکه شهید زنده است و در پیش خداوند روزی می‌گیرد .

مادرم! من دلم می‌خواهد که در شهادتم گریه نکنی؛ بلکه صبر و استقامت پیشه کنی و اگر وقتی نتوانستی جلوی گریه خود را بگیری، گریه ضعف نکنی و برای شهیدان کربلا گریه کنی و زینب زمان شوی.

از برادرانم می‌خواهم که به درس خواندن ادامه دهند؛ زیرا فردای انقلاب برای از بین بردن این همه ویرانی‌ها، احتیاج به نیروی انسانی زیادی دارد و شماها با رهنمودهای «امام خمینی» در راه اسلام پیش می‌روید که خداوند با شما است و با حضور در ارگان‌های انقلابی و شرکت در مساجد و راهپیمائی‌هائی که تاریخی [است] مُشت محکمی بر دهن آمریکا بزنید.

از عمو و زن‌عموهایم و پسرعموهایم خواستارم که هیچ‌وقت از راهی که «امام خمینی» می‌پیماید منحرف نشوند.