خاطره » شهیدی که 3 بار دفن شد

راوی : نجف زراعت پیشه عملیات : عملیات کربلای ۵

راوی : عبدالصاحب مرتضوی، مرتضی قربانی، غلام حسین نواب ، حجت الله سپهری مهر و حمید گنجور
شب بیست و هفتم دی ماه سال 65 به دلیل آتش شدید ، نيروهاي دسته شهید چمران در نهرجاسم در منطقه شلمچه زمین گیر شده بودند و یک به یک تیر خورده و زخمی و شهید می شدند ، بچه هايي كه سمت چپ شانه جاده براي پناه مي رفتند هدف قرار گرفته و به درون آب های اروند صغیر پرت می شدند ، روی سطح جاده هم که تیراندازی مستقیم بود و اصلا امنيت نداشت ، در اين حال برادر نصرالله رستگار از آن طرف جاده داد مي زد : بیایيد این طرف ، تقريباً چند نفر از ما سالم مانده بود ؛ ما هم به حالت نمدی به سمت راست جاده رفتيم تا درشیارهای نخلستان ها جان پناهی پيدا كنيم ، معاون گروهان عبدالصاحب غلامی بود كه باسنش تركش خورده و زخمي شده بود و مي گفت: هرکس می تواند زخمی ها را بردارد و به عقب برگردد.

برادر رستگار گفت: ما یك خط آتشی درست کنیم تا بچه ها  بتواند زخمي ها را عقب ببرند ، خط آتش درست شد اما هنوز چند متری نرفته بودیم که نصرالله تیر خورد و باصدای آخ بر زمین افتاد و بنا به گفته عبدالصاحب كه شاهد ماجرا بود همان جا به شهادت رسيد ، برای  پیکر اين شهيد و ديگر شهدا به دلیل وضعیت منطقه امكان انتقال به عقب فراهم نشد و همان جا باقي ماند. بعد از مدتی با تصرف دژ و وجود موانع نهر جاسم ماشين هاي سنگين واحد مهندسي براي حفاظت مناطق آزاد شده و امنیت نیروهای رزمنده بايد شب ها با چراغ خاموش خاكريز احداث مي كردند كه با بیل اين ادوات بدليل ديد كم رانندگان در شب ، بسیاری از پیکرها ي شهدا و حتي جنازه سربازان عراقي ، به دفعات درخاکریزها جابجا و دوباره دردل خاک مدفون و يا اشتباهی دست به دست مي شدند. بار اول تنها بخشی از ناحیه مچ دست راست شهید رستگار که توسط دوستان شناسایی شده بود در مزار شهيد کنار قبربرادرش که طی نبرد فاو به شهادت رسیده بود تشیع  و به خاك سپرده شد.
بار دوم در جریان پدافندی کربلای 5 در نیمه دوم اسفند ماه كه با گردان فجردر همان منطقه و كنار پل آهني و نهر جاسم ماموریت پدافندی داشتيم و مقدمات آتش شبانه را آماده مي كردم متوجه شدم پوتینی بطور خاص از زیر خاکریز بیرون آمده است ؛ خواستم پوتين را بیرون بياورم كه نشد.دقت كردم پوتین تاف ساخت ایران و در پای یک جسد بود.
با بیلچه جسد را كه فقط نیم تنه و از لگن به پایین با یک شلوارکردی به رنگ قهوه ای تیره بود بيرون آوردم و مطمئن شدم بقایای پيكر يك شهيد است . هرچه لبه پوتین وجاهای دیگر را بررسی كردم موفق به تشخيص هويت او نشدم . یک مرتبه پایین شلوار کردی را که چند بار خیاطی شده بود با دقت نگاه کردم متوجه شدم نوشته"نصرالله رستگار". فورا بچه ها را صدا زدم ، رحیم روشندل اولین کسی بودکه رسید .گفتم : سریع برو پلاستیک بیاور ؛ رفت وبا همه بچه ها آمد. همان جا پیکر مطهر را در پلاستیک گذاشتیم و زیارتی آهسته خواندیم و جنازه را به بهبهان برای تشیع انتقال داديم.
بار سوم یک روز صبح با چند نفر ديگربراي يافتن پيكر شهيد مفقودالاثر"مجید نیکپور"به محل مشترك شهادت او و نصرالله رستگار رفتيم . اما وضعیت میدانی آنجا نسبت به شب عملیاتي كه اين دو شهيد به شهادت رسيده بودند بطور کلی تغییر کرده و جاده تبديل به خاکریز شده بود . از روی خاکریز که مشرف به اروند صغیر بود مشغول  تفحص شديم که ناگهان چشمم به تکه پارچه سبز رنگی که قسمت عمده آن زیر خاک بود افتاد. به سمت آن رفتم و دیدم که بخشی از یک لباس باد گیر است.
وقتی که خاک های اطراف آن را كنار زدم متوجه شدم قسمتی از سر  و جناغ سينه یک انسان است. آن را بطور کامل از زیر خاک بیرون آورده و پس از بررسي دقيق متوجه شديم مربوط به شهید "نصرالله رستگار" است یعنی قسمت سوم و سرمطهر او كه آخرین قسمت بدن اين شهيد بود بطور اتفاقی دربین خاک ها پيدا و شناسایی كرديم . بلافاصله او را به طرف سنگرهای نگهبانی آورده و به وسیله ماشین لندکروز که عبدالرضا مهربان راننده بود جهت  انتقال به عقب اقدام کردیم.
اما در حین حرکت به طرف عقب درسه راهي معروف به مرگ  ناگهان خمپاره شصتی به سمت چپ بدنه لندکروز اصابت کرد و ضمن زخمي شدن ما ، چهار چرخ لندکروز هم با ترکش های خمپاره پنچر شد، به دليل آتش زياد مجبور به ترك ماشين شده و ساعتی بعد مجداً به سمت ماشين آمديم و با سختي زياد سرانجام پيكر نازنین اين شهید را ابتدا به معراج شهدا در اهواز و بعد شهرستان بهبهان منتقل گردیده و آخرين بقايای پیکر اين شهيد توسط مردم وفادار تشییع و در كنار بقيه پيكر او تدفين شد. منبع : ( زراعت پیشه ، نجف ، 1398،تپه عرفان : خاطراتی از روزهای یکدلی ،مشهد ، انتشارات شاملو )
#شهید_نصرالله_رستگار
#عملیات_کربلای_5
#گردان_فتح
#نهر_جاسم_شلمچه

312 ارسال کننده : حامد عبدالهی