وصیت نامه » وصیت نامه شهید سید عبدالحمید زادبود
راوی : عملیات :
مردم مسلمان از وصیتم چیزی که بدرد شما می خورد، اطاعت از امام امت و تنها نگذاشتن اوست. قدر این امام را بدانید و همیشه او را دعا کنید، چونکه اگر او نبود ما هنوز در همان فرهنگ پست رژیم گذشته غوطه ور بودیم، پس دنباله رو ایشان باشیم و از فرامین او سر پیچی نکنیم.
ای همولایتی های عزیز شما که هنوز اسلام برایتان جا نیفتاده است به جای اینکه از صبح تا عصر بر سر راه مردم، در هر کوچه ای می نشینید، بروید به عبادت خود برسید و دست از فرهنگ گذشته خود بکشید و به یاری رزمندگان اسلام بشتابید که اگر در این امر کوتاهی کنید در نزد خدا مسئولید و اگر می خواهید در نزد خدا سرافراز باشید، باید مانع از رفتن فرزندان خود به جبهه نشوید، چونکه جبهه سرتاسرش نور نور است. مگر شما نبودید که می گفتید ای کاش ما در کربلا با امام حسین (ع) بودیم. باور کنید که این جنگ همان جنگ است، زیرا هر روز ما عاشورا و هر کجای سرزمین ما کربلاست.
نماز جماعت را به پا دارید و برادرانی که شما را به نماز جماعت و دعاها دعوت می کنند، مسخره و سرزنش نکنید که بهترین افراد روستا همین بچه های انجمن اسلامی و حزب اللهی هستند و از مسئولین می خواهم که به آنان کمک کنند و در مسائل تبلیغاتی به روستای مابرسند.
والسلام
سید عبدالحمید زادبود 1363/09/12
شهدا : ✿ شهید عبدالحمید زادبود
زندگی نامه » نگاهی کوتاه به زندگی سردار شهید فرشاد نوریان
راوی : عملیات :
سردار شهید فرشاد نوریان فرمانده گردان پیاده جندالله مهاباد فرزند عیدی است که در تاریخ 15 شهریورماه سال 1342 در شهر بهبهان دیده به جهان گشود.
در کودکی به مدرسه رفت و با همت و تلاش تحصیلات خود را در مقاطع مختلف با موفقیت پشت سر نهاد و پس از اخذ دیپلم از هنرستان فنی آیتالله سعیدی در سال 1362 به سربازی اعزام شد، پس از گذراندن آموزش به جبهههای غرب اعزام شد و بهعلت علاقهای که داشت به سپاه پاسداران پیوست.
او حضور خود را در جبهههای جنگ با اعزام به یگانهای رزم به غیر از گردانهای بهبهان تجربه کرد و با فعالیتها، رشادتها، مدیریت و لیاقتی که از خود نشان داده بود پس از مدتی بهعنوان فرمانده گردان جندالله مهاباد منصوب شد و به مدت سه سال در ماموریتهای مهم و برون مرزی شرکت کرد.
شجاعت، تقوا و نظم، اخلاص، چهره باوقار و سرشار از طمانینه و مهربانی از صفات برجسته شهید فرشاد نوریان بود.
پس از رشادتهای گوناگون در جبهه، سرانجام سردار شهید فرشاد نوریان در تاریخ 11 اردیبهشتماه سال 1365 در عملیات والفجر 9 در اشنویه استان آذربایجان غربی در سن 23 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید.
شهید فرشاد نوریان در بخشی وصیتنامهاش نوشت: «خدایا! تو خود گواه و ناظر بر احوال همه بندگان هستی، تو را به خون این عزیزانی که عاشقانه جان خود را در راه تو نثار کردند قسمت میدهیم که این نیرو و توانایی را به ما ببخش که بتوانیم در راه تو گام نهیم.
یاور اسلام باشید و پاسدار خون همه عزیزانی که شهید شدند امروز روز آزمایش است و سعی کنید سربلند از اینجا بیرون بیایید.»
شهدا : ✿ شهید فرشاد نوریان
زندگی نامه » نگاهی کوتاه به زندگی سردار شهید محسن اکبری
راوی : عملیات :
سردار شهید محسن اکبری در روز 14 شهریور ماه سال 1343 در بهبهان متولد شد. تحصیلات خود را در دبستان دهخدا آغاز کرد و در کلاس دوم دبیرستان مشغول به تحصیل بود که رژیم بعث عراق به خاک ایران حمله کرد.
محسن درس را رها کرد و راهی جبهه های جنگ شد و در خط پدافندی سوسنگرد، شوش، جبهه های مگاصیص، هویزه و پُل سابله حاضر شد، در عملیات طریق القدس از ناحیه صورت زخمی شد اما از بیمارستان گریخت و خود را به خط مقدم عملیات «الی بیت المقدس» رساند و نام خود را در زمره آزادگران خرمشهر به ثبت رساند.
پس از عملیات «الی بیت المقدس» رسما لباس سبز پاسداران انقلاب را بر تن کرد. با تشکیل تیپ 15 آبی-خاکی امام حسن مجتبی(ع) به عنوان جانشین فرماندهی گروهان «القارعه» از گردان امام حسین(ع) منصوب شد و با نیروهای تحت امرش در عملیات خیبر شرکت کرد.
در جریان عملیات بدر، بار دیگر از ناحیه سر مجروح و به بیمارستان منتقل شد اما این بار نیز با سری باندپیچی شده از بیمارستان فرار کرده و در منطقه عملیاتی حاضر شد. پس از این عملیات، به عنوان معاونت محور امیرالمومنین(ع) در هورالعظیم معرفی شد.
در بهمن ماه سال 1364، در جمع نیروهای گردان سیدالشهدا(ع) در مرحله دوم عملیات والفجر 8 شرکت کرد و پس از این عملیات در بهار 1365، با قوای تحت امرش به کردستان اعزام شد. در تیرماه همان سال تیپ امام حسن مجتبی(ع) برای شرکت در عملیات کربلای یک راهی مهران شد به همراه نیروهایش نیز توفیق حضور در این عملیات را به دست آورد.
در مرحله بعد، به دنبال تغییر و تحولاتی که در تیپ امام حسن مجتبی(ع) صورت گرفت، محسن اکبری به جمع لشکریان 31 عاشورا پیوست و مسئولیت طرح و عملیات تیپ 1 این لشکر را بر عهده گرفت.
در عملیات کربلای 5 به عنوان قائم مقام عملیاتی فرماندهی تیپ 1 لشکر 31 عاشورا، به مجاهدت خود ادامه می دهد و در عملیات تکمیلی کربلای 8 نیز با مسئولیت فرمانده محور عملیاتی حاضر می شود و در خط پدافندی شلمچه از ناحیه دست، پا و کمر جراحات سختی برداشت و به بیمارستانی در شیراز اعزام می شود. تنها چند روز پس از ترخیص، در حالی که هنوز زخم هایش بهبود پیدا نکرده بود، بار سفر بسته و عازم جبهه های نبرد می شود.
در این مقطع، با اجازه از فرمانده لشکر 31 عاشورا به همراه نیروهای گردان های فتح و فجر بهبهان راهی غرب کشور شده و در عملیات نصر 4 در منطقه عمومی ماووت عراق شرکت کرد.
در 13 مردادماه 1366 به همراه دلاورمردان لشکر عاشورا با سمت معاون عملیاتی فرماندهی تیپ 1 و مسئول کل محورهای عملیاتی در عملیات نصر 7 در ارتفاعات دوبازا و بلفت واقع در منطقه سردشت حضور یافت. پس از پایان این عملیات به اصرار شدید فرماندهی سپاه بهبهان، از لشکر عاشورا به لشکر 7 ولیعصر(عج) مامور می شود و فرماندهی گردان فجر را بر عهده می گیرد و به همراه این گردان راهی جبهه غرب می شود.
سر انجام، سردار شهید محسن اکبری پس از 7 سال حضور مداوم در جبهه های جنگ، در ساعت 8 صبح روز 25 اسفند سال 1366 در عملیات والفجر 10، بر فراز ارتفاعات شنام، هدف گلوله مستقیم دشمن قرار گرفته و بال در بال ملائک می گشاید و آسمانی می شود.
شهدا : ✿ شهید محسن اکبری
زندگی نامه » نگاهی کوتاه به زندگی سردار سرلشکر شهید مجید بقایی
راوی : عملیات :
سردار سرلشکر شهید مجید بقایی فرمانده قرارگاه کربلا در روز یکم بهمن سال 1337 در بهبهان دیده به جهان گشود که در رشته ریاضی و فیزیک دیپلم گرفت و در رشته مهندسی شیمی اهواز پذیرفته شد.
همیشه به خانواده خود میگفت: «من باید کاری را به عهده بگیرم که واقعاً بتوانم به این مردم مستضعف خدمت کنم»، به همین دلیل سال آخر دبیرستان را دوباره در رشته طبابت طی کرد و سپس در رشته فیزیوتراپی دانشگاه اهواز قبول شد.
به دلیل خصوصیات مثبت زیادی که داشت، به عنوان نماینده سپاه استان در اطاق جنگ معرفی و پس از مدتی به فرماندهی سپاه پاسداران شوش منصوب شد، در این مدت طرحهای عملیاتی بسیار خوبی را علیه دشمن بعثی در قالب گروههای کوچک به اجرا درآورد. هنگامیکه جنگ از مرحله تدافعی پا به مرحله تهاجمی گذاشت، در عملیات طریقالقدس شرکت کرد.
در عملیات فتحالمبین به عنوان فرمانده قرارگاه در طرحریزی و هدایت یگانهای عمل کننده جهت آزادسازی ارتفاعات ابوصلبی خات نقش بسیار موثری داشت، پس از عملیات رمضان به سمت معاونت شهید باقری در فرماندهی قرارگاه کربلا منصوب شد و بعد از عملیات محرم، فعالیت در سپاه را بهعنوان فرمانده قوای یکم کربلا ادامه داد.
پیش از عملیات والفجر مقدماتی در روز 9 بهمن سال 1361 هنگام انجام عملیات شناسایی در منطقه فکه، به همراه سردار شهید حسن باقری، سردار شهید توکل قلاوند، سردار شهید مجتبی مومنیان و سردار شهید محمدتقی رضوانی مورد اصابت گلوله خمپاره قرار گرفت و به فیض شهادت نائل آمد.
شهید مجید بقایی در سن 24 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش پس از تشییع در گلزار شهدای بهبهان آرام گرفت.
شهدا : ✿ شهید مجید بقایی
زندگی نامه » نگاهی کوتاه به زندگی شهید ابراهیم آبروشن
راوی : عملیات :
بسیجی شهید ابراهیم آبروشن برادر شهید منوچهر آبروشن یازدهم تیر سال 1346 در روستای سنقرآباد شهرستان دهدشت بهدنیا آمد. دانشآموز سوم راهنمایی بود که از سوی بسیج به جبهه رفت.
وی در عملیات بیتالمقدس شرکت کرد و روز بیستم اردیبهشت سال 1361 بر اثر اصابت گلوله در خرمشهر به شهادت رسید که پیکر پاکش پس از تشییع در قطعه یک گلزار شهدای بهبهان، ردیف 12 مزار 2 آرام گرفت.
شهید ابراهیم آبروشن در وصیتنامهاش نوشت: «من از همه دوستان و اقوام خود خواهانم که هیچوقت امام خمینی را تنها نگذاشته و اگر راه حق را میجویند، این راه را در راهی که امام میپیمایند، بپیمایند و از تفرقه و گروهگرائی خودداری کنید که تا کنون هر چه ضربه به اسلام خورده است از تفرقه و گروهگرائی بوده است.
توصیهای که من به امت قهرمان بهعنوان برادر کوچک میکنم همیشه با حضور در صحنه مثل گذشته پوزه آمریکا و عمالش را به خاک بمالند و با حضور در صحنه به آمریکا و دیگر سرسپردگانش بفهمانند که ملت ایران از پای نشستنی نیست و راه خود را به کربلا و از آنجا به بیتالمقدس و از آنجا تا سایه نیفکندن پرچم «لاالهالاالله» از پای نمینشیند و همانطور که امام گفته است: «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.»
مبادا کسی در شهادتم بگرید، پدر و مادر عزیزم، من نمیتوانستم به خود بقبولانم که در مکانی راحت قرار گیرم در صورتیکه دیگر برادرانم در جبههها با دشمن زبون بجنگند.
ای پدر و مادر عزیزم، امیدوارم که برای از دست دادن من هیچوقت غصه نخورید و بر خود ببالید که فرزندی را در راه خدا ابراهیموار به قربانگاه شهادت فرستادید.»
شهدا : ✿ شهید ابراهیم آب روشن
زندگی نامه » نگاهی کوتاه به زندگی سردار شهید مهدی مستوی
راوی : عملیات :
سردار شهید مهدی مستوی فرمانده گروهان الصف تیپ تکاور 15 امام حسن مجتبی(ع) 21 فروردین سال 1342 در بهبهان چشم به جهان گشود و در دوران جوانی در جبهه حضور یافت.
وی پس از شهادت خلبان شهید احمد وتری به فرماندهی گروهان الصف منصوب شد سپس در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرد که نهم اسفند سال 1361 در شیب میسان شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای بهبهان آرام گرفت.
دوست شهید مستوی میگوید: «روزهای شلوغ انقلاب بود و ما مدرسه بودیم مدرسه شلوغ شد، متوجه شدم آقا مهدی عکس شاه را شکسته و از مدرسه فرار کرده که به دست ماموران ساواک دستگیر نشود.
بعد از پیروزی انقلاب به عضویت کمیته انقلاب اسلامی درآمد، بعد از آن به سپاه رفت و در تیپ تکاور 15 امام حسن مجتبی(ع) مشغول بهکار شد که با شروع جنگ به جبهه رفت.
او یک دوچرخه داشت که شبها پشت درب منزل میگذاشت، همیشه معترض میشدیم اما با لبخند میگفت شاید کسی نیاز داشته باشد، هر وقت صحبت از حقوقش میشد بحث را منحرف میکرد، بعدها دوستانش نقل میکردند بهقدر نیاز نگه میداشت و مابقی را بین فقرا تقسیم میکرد.»
شهید مهدی مستوی در وصیتنامهاش نوشت: «انقلاب اسلامی ما روز به روز شکوفا و جهانی میشود و مخالفان داخلی و خارجی و نقشههای آنها با یاری خدا نقش برآب میشوند و انقلاب اسلامی ما تا ظهور مهدی(عج) که حکومت مقتدر اسلامی در سراسر جهان است، انشاءالله به پیش میرود. امام حسین(ع) با فدا کردن خود و یارانش راه خونین اسلام را زندهتر و زینب(س) دشمنان اسلام را، با پیامش رسوا نمود.»
شهدا : ✿ شهید مهدی مستوی
زندگی نامه » نگاهی کوتاه به زندگی دانش آموز شهید وحید الهی
راوی : عملیات :
دانشآموز شهید وحید الهی بیستوسوم مردادماه سال 1350 در بهبهان پا بهعرصه وجود گذاشت.
ایام کودکی با الطاف الهی تحت تربیت اسلامی پدر و مادر قرار گرفت و در دامان پر مهر والدین خود دوران طفولیت را با شادی کودکانه گذراند.
دوران دبستان را با عشق و علاقهای که به درس داشت با نمرات خوب به پایان رساند و در همین ایام با بچههای محل به مسجد میرفت و در کلاسهای قرآن و درس شرکت میکرد.
نماز خواندن را در کودکی به خوبی یاد گرفت و تا وقت شهادت تقید خاصی به انجام عبادات داشت. در دوران راهنمائی، نوجوانی پرشور بود و علاقه وافری به درس و فعالیتهای مذهبی نشان میداد.
نوجوانی مسئولیتپذیر، آرام، باوقار و متین بود، به دلیل حسن مسئولیتی که در وجودش نهفته بود و مهر و محبتی که به برادر بزرگتر خود که فلج بود داشت بیشتر کارهای او را خود به عهده میگرفت و صمیمیتی خاص بین آن دو برقرار بود.
رابطهاش با والدین بسیار صمیمی و مهربان بود و اعضای خانواده را دوست میداشت. خیلی شوخطبع بود و کودکان را دوست میداشت و با آنها بازی میکرد.
نسبت به همسایهها احترام خاصی قائل بود و کارهای آنها را در حد توان انجام میداد.
با پیروزی انقلاب اسلامی در برنامههای فرهنگی و مذهبی مساجد و مدرسه حضوری فعال داشت. همچنین در مراسمات مسجد و در نمازجماعت شرکت میکرد.
سرانجام روز چهارم آبان سال 1362 در حالیکه با دیگر همکلاسیهایش به درس معلمشان گوش میدادند با اصابت موشک صدامیان به مدرسه راهنمائی شهید پیروز بهفیض شهادت نائل شد و پیکر پاکش در گلزار شهدای بهبهان آرام گرفت.
شهدا : ✿ شهید وحید الهی
خاطره » عروس بهشتی؛ خاطره ای از فرمانده شهید ابوالقاسم دهدارپور
راوی : خواهر شهید ابوالقاسم دهدارپور عملیات :
یک هفته قبل از شهادتش بود که برای مرخصی به بهبهان آمد. صبح زود بود که به خانه رسید و از من خواست تا بروم دنبال نامزدش و او را به خانه بیاورم. گفتم : داداش، این اول صبحی خوبیت نداره برم در خونشون. راضی نمی شد. با اصرار او دنبال نامزدش رفتم و او را به خانه آوردم.
با هم دیگه رفتن توی اتاق. دقایقی نگذشته بود که خانمش از اتاق بیرون زد. ناراحت بود. گفتم: چی شده؟ چرا ناراحتی؟ گفت: می دونی ابوالقاسم بهم چی میگه؟! میگه این آخرین باریه که منو می بینی، این بار که به جبهه برم شهید می شم. اگه می خوای عقدمون رو بهم بزنیم تا تو آزاد باشی، اگر هم قصد جدا شدن از منو نداری و می خوای پام بمونی می شی عروس بهشتی ام. به هر حال تصمیم با خودته. می خوام حقی گردنم نباشه. من می رم جبهه و چهل روز دیگه بر می گردم.
ابوالقاسم رفت جبهه و در 19 دیماه 1365 در عملیـات کربلای پنج توی جاده ی شهید صــفوی شیمیایی شد. او را برای درمان به تهران اعزام کردند و چند روز بعد، در 26 دیماه در بیمارستان نجیمه تهران بر اثر جراحات ناشی از مواد شیمیایی به شهادت رسید. از رفتنش به جبهه چهل روز می گذشت و درست روز چهلم بود که پیکر مطهرش به شهر آمد و روی دستان مردم تشییع و به خاک سپرده شد.
خانمش هم که حاضر به جدایی از او نشده بود، ماند؛ به امید اینکه بشود عـروس بهشـتی ابوالقاسم. دو سال بعد از شهـادت ابوالقاسم بود که او نیز دار فانی را وداع گفت و به شوهر شهیدش پیوست.
درست یک هفته قبل از مرگش، خواب ابوالقاسم را دیده بود که با یک چادر رنگی آمده بود دنبالش و به او گفته بود: «این چادر را سرت کن که می خواهم تو را ببرم پیش خودم.»
شهدا : ✿ شهید ابوالقاسم دهدارپور
خاطره » غلبه بر مهر مادری
راوی : عزیز رنجبر عملیات :
در یکی از آموزش های بسیج "فرشید باقرزاده"را به پادگان آموزشی شهید بخردیان اعزام کرده بودم تا بعد از دوره آموزشی رهسپار جبهه شود، برادرِ او در عملیات فتح المبین،در فروردین 1361 شهید شده بود. یک روز مادرش با بی قراری و مراجعه به بسیج می خواست فرزندش را از پادگان آموزشی برگردانم و خیلی هم روی خواسته اش اصرار داشت؛ هر چه خواستم او را از کارش منصرف کنم، احساس و مهر مادری مانع راضی شدن او بود .وقتی دیدم حریف او نمی شوم جمله ای گفتم که جلوی اصرار او را گرفت.
گفتم: من فرزندت را برمی گردانم ، ولی خودت باید روز قیامت جواب حضرت زهرا (س) را بدهی و اگر از تو پرسید فرق حسینِ من با پسر تو فرشید چه بود ، چه جوابی داری؟
ین را که گفتم انگار قفلی بر دهانش زده باشند دیگر نتوانست در جوابم چیزی بگوید .....
بلافاصله گفت: حالا که این طور است دیگر کاری با او ندارم، بگذار فرشید هم به جبهه برود ، من نمی توانم روز قیامت جوابگوی حضرت زهرا (س) باشم.
(منبع: زراعت پیشه،نجف ،تپه عرفان:خاطراتی از روزهای یکدلی و یکرنگی،مشهد،شاملو،1397)
شهدا : ✿ شهید کورش (اسماعیل) باقرزاده
خاطره » مجروحین شیمیایی گردان فجر
راوی : اسدالله مواساتی قنواتی عملیات :
در بیمارستان شهید دکتر رهنمون تهران برادران "علیرضا مواساتی قنواتی"، "غلامحسین بهبهانی آبادی" و دو تن از مجروحین شیمیایی گردان فجر در یک اتاق بستری بودند ، من چند روزی برای عیادت و انجام کارهای در خدمت این عزیزان بوده و آنها را پرستاری می کردم . یک روز غلامحسین گفت : قرار است پدر و نامزدش به دیدار او بیایند و با توجه به وضعیت نامرتب صورت و لباس کثیف ناشی از وجود تاولهای شیمایی روی بدنش از من خواست تا در مرتب کردن وضعیت ظاهری اش به او کمک کنم. من این کار را انجام دادم و پس از آن، از مجروحین خداحافظی کردم.
داشتم از پله های بخش پایین می آمدم که بلندگوی اطلاعات بیمارستان مرا را صدا زد . سراسیمه خود را به اتاق علیرضا رساندم ، حالش به شدت وخیم شده بود ، بدون اینکه سایر مجروحین و عیادت کنندگان متوجه شوند او را به سمت قبله برگرداندم ، چشمهایش را بست و پس از گفتن شهادتین پرکشید.
شهدا : ✿ شهید غلامحسین بهبهان آبادی ✿ شهید علیرضا مواساتی قنواتی